معنی روند نما
لغت نامه دهخدا
روند. [رِ وَ] (ع اِ) روند صینی. دوایی است معروف و اطباء الف زیاده کنند پس راوند چینی گویند. (منتهی الارب). ریوند. راوند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به راوند و ریوند شود.
روند. [رَ وَ] (اِمص، اِ) چنانکه روال در این اواخر اختراع به غلط شده و منشی ها و نویسندگان عامی در نوشته های خود می آورند و از آن روش و طریقه اراده می کنند روند نیز به معنی طریق و روش و ترتیب بکار می رود. سبک. وتیره. روال. روش. طریقه. طریق. || راههای تنگ و کج و معوج کوهستانی. (یادداشت مؤلف). || (ق) پیاپی. مستمر. دمریز. متصل. گویند: این بچه روند گریه می کند. (فرهنگ لغات عامیانه).
- یک روند، یک ریز. پیاپی.
روند. [رَ وَ] (اِخ) دهی از بخش صومای شهرستان ارومیه. سکنه ٔ آن 123 تن. آب آن از رود نازلو و چشمه. محصول عمده ٔ آنجا غلات و توتون. صنایع دستی زنان اهالی جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
نما
نما. [ن ُ / ن ِ / ن َ] (اِ) صورت ظاهر. (فرهنگ فارسی معین). آنچه در معرض دید و برابر چشم است:
بسی فربه نماید آنکه دارد
نمای فربهی از نوع آماس.
سنائی.
سرمه ٔ بیننده چو نرگس نماش
سوسن افعی چو زمرد گیاش.
نظامی.
|| نشان.نمودار. مظهر:
چون فضل ربیعی نه که چون فصل ربیعی
کز جود طبیعی همه تن لطف و نمائی.
خاقانی.
|| در اصطلاح بنایان، نمای بنا و عمارت.آنچه از بیرون سوی دیده شود. (از یادداشت مؤلف). منظره ٔ خارجی بنا و عمارت. (فرهنگ فارسی معین). || (نف مرخم) به صورت مزید مؤخر و نیز در ترکیب بدین معانی آید: 1- به معنی نماینده و نشان دهنده: آب نما. بادنما. پانما. جهان نما. چهره نما. خودنما. دندان نما. دورنما. راهنما. رونما. سراپانما. صواب نما. قبله نما. قدرت نما. قطب نما. گاه نما. گنبدنما. گندم نما. گیتی نما. معجزنما. مکارم نما. هنرنما. 2- به معنی کننده: استم نما. داوری نما. 3- به معنی شکل و منظره: بدنما.خوش نما. 4- مخفف نموده است: خواب نما. (یادداشت مؤلف). انگشت نما. دست نما. شب نما. 5- به معنی شبیه و مانند: ابرنما. اهل نما. دوست نما. سنگ نما. لعل نما.
فرهنگ عمید
فارسی به آلمانی
Bearbeiten, Verarbeiten, Verfahren, Vorgang (m)
فرهنگ معین
(رَ وَ) (اِ.) رفتار، طریقه.
مترادف و متضاد زبان فارسی
جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال
فارسی به انگلیسی
Course, Current, Flow, Heat, Process, Trend, Way
فارسی به عربی
عملیه
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
351